مقدمه
خط چهرهٔ مکتوب زبان است و همانگونه که زبان از مجموعهٔ اصول و قواعدى به نام «دستور زبان» پیروى مىکند، خط نیز باید پیرو اصول و ضوابطى باشد که ما مجموع آن اصول و ضوابط را «دستور خط» نامیدهایم.
خطّ فارسى، بهموجب اصل پانزدهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، خطّ رسمى کشور ماست و کلّیهٔ اسناد رسمى و مکاتبات و کتابهاى درسى باید به این خط نوشته شود، و طبعاً چنین خطّى باید قواعد و ضوابطى معلوم و مدوّن داشتهباشد تا همگان، با رعایت آنها، هویّت خط را تثبیت کنند و محفوظ دارند. تدوین مجموعهٔ قواعد و ضوابط خطّ فارسى، مخصوصاً در سالهاى اخیر که استفاده از رایانه در عرصهٔ خط و زبان روزافزون شده و حروفنگارى و صفحهآرایى و ویرایش و نمونهخوانى و تهیهٔ نمایه و کارهاى بسیار دیگرى در حوزهٔ نگارش و چاپ برعهدهٔ رایانه قرار گرفته، و درنتیجه دایرهٔ شاغلان به امر چاپ و تکثیر از حلقهٔ متخصّصان سنّتى این فن بسى فراتر رفته و فراختر شده، ضرورت و اهمیت بیشترى پیدا کردهاست، چنانکه نگرانى از خطر بروز تشتّت و اِعمال سلیقههاى مختلف و متضاد نیز نسبت به گذشته افزایش یافتهاست.
درباب دستور خطّ فارسى، همواره اختلاف سلیقه و مشرب وجود داشتهاست؛ بعضى طرفدار باز گذاشتن دست نویسنده در انتخاب شیوهٔ نگارش بوده و حداکثر جواز و رخصت را تجویز مىکردهاند و بعضى دیگر، برعکس، گرایش به وضع قوانینى عام و قطعى و تخلّفناپذیر داشته و آرزو مىکردهاند که در عالم خط و کتابت نیز قوانینى شبیه قوانین حاکم بر علائم ریاضیات حاکم باشد. از جهتى دیگر، برخى از اهل فن معایب و مشکلات موجود را در خطّ فارسى تا آن اندازه فراوان و جدّى دانستهاند که رفع آنها را جز با افزودن و درکار آوردن حروف و علائم جدید میسّر نمىشمردهاند، و گروهى دیگر کمترین تحوّل و تبدّلى را در خطّ فعلى نپذیرفته و آن را به زیان زبان مىدانستهاند.
فرهنگستان زبان و ادب فارسى جمهورى اسلامى ایران، بهحکم وظیفهاى که برحسب اساسنامهٔ خود در پاسدارى از زبان و خطّ فارسى برعهده دارد، از همان نخستین سالهاى تأسیس، درصدد گردآورى مجموع قواعد و ضوابط خطّ فارسى و بازنگرى و تنظیم و تدوین و تصویب آنها برآمد و در این کار راه میانه را برگزید و کوشید تا در تدوین «دستور خطّ فارسى» اعتدال را رعایت کند. نخستین بار، در سال 1372، بهابتکار جناب آقاى دکتر حسن حبیبى، ریاست وقت فرهنگستان، کمیسیونى بهمدیریت دکتر علیاشرف صادقى، و سپس استاد احمد سمیعى، از اعضاى پیوستهٔ فرهنگستان تشکیل شد.1 این کمیسیون، با تشکیل جلسات متعدّد، دستور خطّ پیشنهادى خود را به شوراى فرهنگستان تسلیم کرد و شورا با دقّت و کندوکاو و جدّیتِ بسیار، طى 59 جلسه، آن را مورد بحث و بررسى قرار داد.2 نظر شورا همواره بر آن بود که در تدوین و تصویب مجموعهٔ قواعد و ضوابط خطّ فارسى، از افزودن حرف و علامت جدید به مجموعهٔ حروف و علائم موجود خطّ فارسى پرهیز کند، و همانگونه که در ضمن نخستین اصل از قواعد کلّى دستور خطّ مذکور در این دفتر آمدهاست، سعى کرد تا چهرهٔ خطّ فارسى حفظ شود. این اعتدال و احتیاط ازآنجهت ضرورى دانسته شد که بهاعتقاد اعضاى فرهنگستان، خط اصولاً طبیعت و ماهیتى دارد بسى پیچیدهتر از علائم علومى مانند ریاضیات، و توقع قانونمندى مطلق و قاطع از خط داشتن و راه را بر هرگونه استنباط و سلیقه بستن با این طبیعت ناسازگار است.
علاوهبراین، فرهنگستان، در بررسى و تصویب قواعد و ضوابط خطّ فارسى، معتقد بوده است که تثبیت قواعد متعارف و کمابیش مرسوم خطّ فارسى، در اوضاع و احوال فعلى، ضرورىتر و سودمندتر است از وارد کردن حرف و علامتى جدید که ممکن است با برانگیختن عقاید موافق و مخالف و صفآرایى و جبههگیرى، به اصل مقصود، که همانا تثبیت آن قواعد است، لطمهٔ جدّى وارد کند.
فرهنگستان درپى آن بود که تا سرحدّ امکان خطّ فارسى را قانونمند و قاعدهپذیر سازد تا از آشفتگى و هرجومرج جلوگیرى شود؛ اما از توجّه به طبیعت خط بهطور کلّى، و بهویژه طبیعت خطّ فارسى، و نیز ذوق و سلیقه و پسند اهل فن غفلت نکرد، و هر جا اِعمال قانون را موجب پدید آمدن فهرست بالابلندى از استثناها دید، از تصویب و تجویز آن خوددارى کرد، و با رعایت انعطاف، میدان را براى ذوق و سلیقه باز گذاشت.
پساز آنکه با بررسىهاى طولانى، اصلاحات لازم در پیشنهاد کمیسیون اولیه اِعمال شد، مجموعهٔ قواعد و ضوابط، پیشاز تصویب نهایى، بهصورت پیشنهاد، در دفترى به نام «دستورخطّ فارسى»* منتشر گردید و به حضور استادان و صاحبنظران و معلّمان و نویسندگان و عموم کسانى تقدیم شد که با شیوهٔ نگارش و املاى خطّ فارسى سروکار دارند، تا با ملاحظهٔ آن، رأى و نظر خود را اعلام کنند و اگر در آن نقص یا خطایى میبینند متذکّر شوند.
بسیارى از مؤسسات علمى و صاحبنظرانى که آن متن پیشنهادى را دریافت کردهبودند از سر لطف در آن تأمّل کردند و با ارسال آراء خود فرهنگستان را در تهذیب و تکمیل این قواعد و ضوابط یارى نمودند. در پایان مهلت مقرّر، آراء رسیده، که بعضى متضمّن اظهارنظرهاى کلّى و بعضى مشتمل بر جرح و تعدیل و نقد قواعد و ضوابط بود، برحسب نظم موجود در متن پیشنهادى تفکیک شد و یکجا در مجموعهاى نسبتاً مفصّل در اختیار اعضاى شوراى فرهنگستان قرار گرفت.
شورا بار دیگر بررسى دستور خطّ فارسى را در دستور کار خود قرار داد و با ملاحظهٔ همهٔ اظهارنظرهاى صاحبنظران و نیز اعضاى پیوستهٔ فرهنگستان، طى ده جلسه، به بازنگرى در متن پیشنهادى اولیه پرداخت، و سرانجام «دستور خطّ فارسى» را در جلسهٔ دویستویازدهم خود، در تاریخ 30/4/80 تصویب کرد و آن را براى تأیید و تنفیذ به حضور ریاست محترم جمهور و ریاست عالیهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسى جمهورى اسلامى ایران تقدیم کرد.
در این مقدمه، توجّه خوانندگان را، پیشاز آنکه به قواعد خطّ فارسى مذکور در این دفتر نظر کنند، باید به چند نکته جلب کرد:
1. این مجموعه، در وهلهٔ اوّل، نه براى متخصّصان زبان و ادبیات فارسى و زبانشناسان، بلکه براى مخاطبانى نوشته شدهاست که با زبان فارسى در حدّ عموم باسوادان و تحصیلکردگان جامعهٔ ما آشنایى دارند. بههمینجهت، در نگارش آن سعى شدهاست تا از استعمال اصطلاحات و تعاریفى خودداری شود که فهم آن تنها براى متخصّصان میسّر است، و حتیالامکان از زبانى استفاده شود که براى عامّهٔ باسوادان بهآسانى قابل درک باشد. همین امر ممکن است ناگزیر سبب شدهباشد که گاهى از دقّت مطلب کاسته شود، و چون سهولت استفاده از قواعد و پرهیز از سنگینى و گرانبارى مطالب اهمیت داشتهاست، از وضع قاعده براى بعضى از موارد استثنا خوددارى شود، هرچند ممکن است متخصّصان بتوانند در ضمن مباحث علمى خود با موشکافى براى آن استثناها نیز قاعده یا قواعدى وضع کنند.
2. در دهههاى اخیر، بیشترین اختلاف نظر درباب شیوهٔ املاى کلمات فارسى بر سر موضوع جدانویسى و یا پیوستهنویسى کلمات مرکّب بودهاست. فرهنگستان، چنانکه گفته شد، دراینباب راه میانه را برگزیده و کوشیدهاست تا فقط مواردى را که جدا نوشتن و یا پیوسته نوشتن آنها الزامى است، تحت قاعده و ضابطه درآورد و شیوهٔ نگارش باقى کلمات مرکّب را به ذوق و سلیقهٔ نویسندگان واگذار کند.
3. همهٔ مسائل و مشکلات خطّ فارسى در این دفتر مطرح نشده و آیینمند کردن امورى ازقبیل نشانهگذارى یا سجاوندى و شیوهٔ ضبط اعلام خارجى به خطّ فارسى و یا آوانویسى کلمات فارسى به خطّ خارجى در این مجموعهٔ قواعد مورد نظر نبودهاست.
4. شعر فارسى همهجا از قواعد و ضوابط عمومى دستور خطّ فارسى پیروى نمىکند و گهگاه بهضرورت، از قواعد دیگرى پیروى مىکند. این دستور خط نه براى شعر فارسى، بلکه براى نثر فارسى تدوین و تنظیم شدهاست؛ بنابراین، در آینده مىتوان آن را با ضمیمهاى متناسب با شعر فارسى تکمیل کرد.
5. سلیقههاى خاص خطّاطان، که از دیرباز در عرصهٔ هنر خوشنویسى در نگارش خطّ فارسى مرسوم و معمول بوده، از دایرهٔ بحث و بررسى بیرون نهاده شدهاست.
6. در بیان قواعد، چنانکه در تدوین متون قانونى مرسوم و متداول است، از ذکر علّت خوددارى شده، اما در بیان موارد استثنا، سعى شدهاست تا علّت استثنا بیان شود.
7. براى روشنتر شدن مفاد قواعد، در ذیل هر قاعده شواهدى ذکر شده است. در مواردى که براى قاعده استثنایى مقرّر گشته، فهرست بستهٔ تمام موارد استثنا به دست داده شده، و یا خود استثنا بهصورت قاعده درآمدهاست.
8. هرجا قاعدهاى ذکر شدهاست، آن قاعده معمولاً با افزوده شدن اجزائى مانند «یاى نسبت» و یا «هاى بیان حرکت» (هاى غیرملفوظ) به آخر کلمه، و درنتیجه طولانىتر شدن املاى کلمه، تغییر نمىکند. مثلاً اگر در نوشتنِ «همکار» بهسبب تکهجایى بودن جزء دوم کلمه، حکم به اتّصال دو جزء «هم» و «کار» داده شدهاست، این حکم با افزوده شدن «ى» در کلمهٔ «همکارى» نیز اِعمال مىشود.
9. سعى شدهاست که «دستور خطّ فارسى» با جدولهاى متعدّد و مفصّلى همراه گردد تا دستیابى استفادهکنندگان به همهٔ موارد آسانتر و سریعتر شود.
فرهنگستان از همهٔ کسانى که با ملاحظهٔ متن پیشنهادى اولیه دربارهٔ آن اظهارنظر کردهاند تشکر مىکند، و بهویژه از مقام معظّم رهبرى، حضرت آیتالله خامنهاى سپاسگزار است، که نکتههایى درباب دستور خطّ فارسى متذکّر شدهاند.
همچنین از گروهى از استادان دانشگاههاى اصفهان و دانشگاه آزاد اسلامى تهران، رشت، خمینىشهر و دهاقان، که نظر خود را بدون ذکر نام ارسال کردهاند، و نیز از آقایان و خانمها دکتر محمّدمهدى رکنى و دکتر مهدى مشکوةالدّینى (از دانشگاه فردوسى مشهد)، دکتر غلامحسین غلامحسینزاده (از دانشگاه تربیتمدرّس)، دکتر کتایون مزداپور و دکتر ایران کلباسى (از پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى)، دکتر علىاکبر ترابى (از دانشگاه صنعتى سهند تبریز)، دکتر بهروز ثروتیان و دکتر مصطفى ذاکرى، دکتر رحمان مشتاقمهر (از دانشگاه تربیت معلّم تبریز)، دکتر مرتضى کاخى (از انتشارات امیرکبیر)، مهندس احمد منصورى (از انتشارات فرهنگان)، سرتیپ غلامرضا زندیان (از دفتر واژهگزینى نیروهاى مسلح)، محمّدرضا زرسنج (از آموزش و پرورش استان فارس)، على شریفى (از دفتر مجلات و نشر شاهد)، على مصریان و محمّدرضا طاهرزاده و جاوید جهانشاهى و ناصر داور و عباس معارفى و بتول کرباسى، و از استادان دکتر جلال متینى (مقیم ایالات متحدهٔ امریکا)، دکتر کاظم ابهرى (مقیم استرالیا) و سیّدمصطفى هاشمیان (مقیم بلژیک)، که با ارسال نقد و نظر خود در تدوین این مجموعه سهیم بودهاند تشکر مىکند.
فرهنگستان در تدوین این مجموعه وامدار همهٔ کسانى است که در دهههاى گذشته و سالهاى اخیر دراینباب تلاش کردهاند، و مخصوصاً از استادان احمد سمیعى (گیلانى) و ابوالحسن نجفى، از اعضاى پیوستهٔ فرهنگستان، که در تألیف این دفتر سهمى عمده برعهده داشتهاند تشکر مىکند. از آقاى دکتر حسین داودى و خانم زهرا زندىمقدّم نیز که در تکمیل و تنظیم این مجموعه تلاش کردهاند سپاسگزار است و یاد استادان درگذشته، مرحوم دکتر مصطفى مقرّبى و مرحوم دکتر جعفر شعار را گرامى مىدارد.*
امید است انتشار «دستور خطّ فارسى» انتظار همهٔ کسانى را برآورد که خواهان آیینمندى و انضباط بیشتر خطّ فارسىاند، و گامى در راه استوارى پایههاى زبان و خطّ فارسى محسوب شود.
|
غلامعلی حداد عادل
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی |
مقدمهی چاپ چهارم
با استقبالى که از کتاب دستور خطّ فارسى، مصوّب فرهنگستان زبان و ادب فارسى شد، این کتاب در مدتى بهنسبت کوتاه، به چاپ چهارم رسید. مزیّت این چاپ بر چاپهاى قبلى آن است که برخى از اظهارنظرهاى رسیده در فاصلهٔ چاپ دوم تا چاپ حاضر، دیگربار مورد بحث و بررسى گروه دستور فرهنگستان قرار گرفت و نتیجهٔ بررسى در ماههاى نخستین سال 1384 در شوراى فرهنگستان مطرح گردید، و براساس آخرین نظریات اعضاى شورا، در متن قبلى تجدیدنظر شد و برخى اصلاحات جزئى که موجب روشنتر شدن قواعد مىشد، در متن حاضر جانشین توضیحات پیشین گردید.
فرهنگستان زبان و ادب فارسى لازم مىداند که بار دیگر از همهٔ صاحبنظرانى که وى را در به انجام رساندن این امر مهم یارى کردهاند سپاسگزارى کند. امید است که این دستور خط، با پیگیرى دستگاههاى دولتى داراى انتشارات، و بهویژه با عنایت و نظارت کامل وزارت آموزش و پرورش، که بیشترین متون درسى را همهساله در اختیار دانشآموزان تا پایان دورهٔ دبیرستان قرار میدهد، و نیز ناشران دولتى کتابهاى درسى و تحقیقى مربوط به آموزش عالى، در ظرف مدتى کوتاه بهصورت دستور خطّى درآید که همگان، بهخصوص دانشآموزان و دانشجویان را، که نویسندگان و فرهیختگان و دانشمندان سالهاى آیندهاند، از ناهماهنگىهاى کنونى در زمینهٔ دستور خطّ فارسى رهایى بخشد.
بىشک، حتّى در کارهایى که جنبهٔ «باید و نباید»ى دارد نیز مىتوان در موارد لازم تجدید نظر کرد، اما بدینبهانه نباید تدوین قواعد را بهعهدهٔ تعویق افکند. درواقع، باید از نتیجهاى استقبالکرد که حداقل براى مدتى معیّن راهگشاست. دستورخطّ فارسى واحد، سبب مىشود بتوان از قابلیتهاى رایانهاى براى ایجاد کتابخانههاى گستردهٔ رقومى (دیجیتالى) بهره گرفت، و همین امر، بهتنهایى براى اثبات لزوم و ضرورت پذیرش یک شیوهٔ واحد کفایت مىکند، و فرهنگستان امیدوار است که از یارى همگان در رواج کامل این «دستورخط» بهرهمند گردد.
|
حسن حبیبی
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی |
قواعد کلّى
1. حفظ چهرهٔ خطّ فارسى
ازآنجاکه خط در تأمین و حفظ پیوستگى فرهنگى نقش اساسى دارد، نباید شیوهاى برگزید که چهرهٔ خطّ فارسى بهصورتى تغییر کند که مشابهت خود را با آنچه در ذخایر فرهنگى زبان فارسى بهجا ماندهاست بهکلّى از دست بدهد و درنتیجه متون کهن براى نسل کنونى نامأنوس گردد و نسلهاى بعد در استفاده از متون خطّى و چاپى قدیم دچار مشکل جدّى شوند و به آموزش جداگانه محتاج باشند.
2. حفظ استقلال خط
خطّ فارسى نباید تابع خطوط دیگر باشد و لزوماً و همواره از خطّ عربى تبعیت کند. البته در نقل آیات و عبارات قرآن کریم، رسمالخطّ قرآنى رعایت خواهد شد.
3. تطابق مکتوب و ملفوظ
کوشش مىشود که مکتوب، تا آنجا که خصوصیات خطّ فارسى راه دهد، با ملفوظ مطابقت داشتهباشد.
4. فراگیر بودن قاعده
کوشش مىشود که قواعد املا بهگونهاى تدوین شود که استثنا در آن راه نیابد، مگر آنکه استثنا خود قانونمند باشد و یا استثناها فهرست محدود تشکیل دهد.
5. سهولت نوشتن و خواندن
قاعده باید بهگونهاى تنظیم شود که پیروى از آن کار نوشتن و خواندن را آسانتر سازد، یعنى تا آنجا که ممکن است، رعایت قواعد وابسته به معنا و قرینه نباشد.
6. سهولت آموزش قواعد
قواعد باید بهصورتى تنظیم شود که آموختن و بهکار بردن آنها تا حدّ امکان براى عامّهٔ باسوادان آسان باشد.
7. فاصـلهگـذارى و مـرزبـندى کـلمات بـراى حـفظ اسـتقلال کـلمه و درستخوانى
فاصلهگذارى میان کلمات، خواه بسیط و خواه مرکّب،1 امرى ضرورى است که اگر رعایت نشود طبعاً سبب بدخوانى و ابهام معنایى مىشود. در نوشتههاى فارسى دو نوع فاصله وجود دارد: یکى فاصلهٔ «برونکلمه»، یعنى فاصلهگذارى میان کلمههاى یک جمله یا عبارت، مانند «یکى از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فروبردهبود» (این فاصله در ماشین تحریر و رایانه «فاصلهٔ یکحرفى» خوانده مىشود) و دیگرى فاصلهٔ «درونکلمه» که معمولاً میان اجزاى ترکیب و اغلب در حروف منفصل مىگذارند: ورود، آزادمرد، خردورزى، پردرآمد (این فاصله در تداول نیمفاصله خوانده مىشود). رعایت این نیمفاصله، بهویژه در دستنوشتهها، دشوار است و ازاینرو اختیارى است و مىتوان ابهام تلفّظى را در ترکیبهایى مانند خردورزى با حرکتگذارى برطرف کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مرکّب یا ترکیب به معناى اعمّ کلمه گرفته شدهاست و شامل کلمههایى مانند کتابخانه، داروخانه، گلاب، دانشجو، دانشپرور، خردورزى، تورّمزا، غذاخورى، همدلى، ارجمند، بررسى، بازگویى، کتابچه، دفترچه مىشود.
املاى بعضى از واژهها و پیشوندها و پسوندها
اى (حرف ندا) همیشه جدا از منادا نوشته مىشود:
اى خدا، اى که
این، آن جدا از جزء و کلمهٔ پساز خود نوشته مىشود:
استثنا: آنچه، آنکه، اینکه، اینجا، آنجا، وانگهى
همین، همان همواره جدا از کلمهٔ پساز خود نوشته مىشود:
همین خانه، همینجا، همان کتاب، همانجا
هیچ همواره جدا از کلمهٔ پساز خود نوشته مىشود:
هیچیک، هیچکدام، هیچکس
چه جدا از کلمهٔ پساز خود نوشته مىشود، مگر در:
چرا، چگونه، چقدر، چطور، چسان
چه همواره به کلمهٔ پیشاز خود مىچسبد:
آنچه، چنانچه، خوانچه، کتابچه، ماهیچه، کمانچه، قبالهنامچه
را در همهجا جدا از کلمهٔ پیشاز خود نوشته مىشود، مگر در موارد زیر:
چرا در معناى «براى چه؟» و در معناى «آرى»، در پاسخ به پرسش منفى.
که جدا از کلمهٔ پیشاز خود نوشته مىشود:
چنانکه، آنکه (= آنکسىکه)
استثناء: بلکه، آنکه، اینکه
ابن، حذف یا حفظ همزهٔ این کلمه، وقتى که بین دو عَلَم (اسم خاص اشخاص) واقع شود، هردو صحیح است:
حسینبنعلى/ حسینابنعلى؛ محمّدبنزکریاى رازى/ محمّدابن زکریاى رازى؛ حسینبنعبداللهبنسینا/ حسینابنعبداللهابنسینا
به در موارد زیر پیوسته نوشته مىشود:
1. هنگامىکه بر سر فعل یا مصدر بیاید (همانکه اصطلاحاً «باى زینت» یا «باى تأکید» خوانده مىشود):
بگفتم، بروم، بنماید، بگفتن (= گفتن)
2. بهصورت بدین، بدان، بدو، بدیشان1 بهکار رود. بهکار رود.
3. هرگاه صفت بسازد:
بخرد، بشکوه، بهنجار، بنام
به در سایر موارد جدا نوشته مىشود:
به برادرت گفتم، به سر بردن، به آواز بلنـد، بهسختى، منـزلبهمنـزل، به نام خدا
تبصره: حرف «به» که در آغاز بعضى از ترکیبهاى عربى مىآید از نوع حرف اضافهٔ فارسى نیست و پیوسته به کلمهٔ بعد نوشته مىشود:
بعینه، بنفسه، برأیالعین، بشخصه، مابازاء، بذاته
ـ هرگاه «باى زینت»، «نون نفى»، «میم نهى» بر سر افعالى که با الف مفتوح یا مضموم آغاز مىشوند (مانند انداختن، افتادن، افکندن) بیاید، «الف» در نوشتن حذف مىشود:
بینداز، نیفتاد، میفکن
بى همیشه جدا از کلمهٔ پساز خود نوشته مىشود، مگر آنکه کلمه بسیطگونه باشد، یعنى معناى آن دقیقاً مرکّب از معانى اجزاى آن نباشد:
بیهوده، بیخود، بیراه، بیچاره، بینوا، بیجا
مى و همى همواره جدا از کلمهٔ پساز خود نوشته مىشود:
مىرود، مىافکند، همىگوید
هم همواره جدا از کلمهٔ پساز خود نوشته مىشود، مگر در موارد زیر:
1. کلمه بسیطگونه باشد:
همشهرى، همشیره، همدیگر، همسایه، همین، همان، همچنین، همچنان
2. جزء دوم تکهجایى باشد:
همدرس، همسنگ، همکار، همراه
در صورتى که پیوستهنویسى «هم» با کلمهٔ بعداز خود موجب دشوارخوانى شود، مانند همصنف، همصوت، همتیم جدانویسى آن مرجّح است.
3. جزء دوم با مصوت «آ» شروع شود:
همایش، هماورد، هماهنگ
در صورتى که قبلاز حرف «آ» همزه در تلفّظ ظاهر شود، هم جدا نوشته مىشود:
همآرزو، همآرمان
تبصره: هم، بر سر کلماتى که با «الف» یا «م» آغاز مىشود، جدا نوشته مىشود:
هماسم، هممرز، هممسلک
تر و ترین همواره جدا از کلمهٔ پیشاز خود نوشته مىشود، مگر در:
بهتر، مهتر، کهتر، بیشتر، کمتر
ها (نشانهٔ جمع) در ترکیب با کلمات به هر دو صورت (پیوسته و جدا) صحیح مىباشد:
کتابها/ کتابها، باغها/ باغها، چاهها /چاهها، کوهها/ کوهها، گرهها/ گرهها
اما در موارد زیر جدانویسى الزامى است:
1. هرگاه ها بعداز کلمههاى بیگانهٔ نامأنوس به کار رود:
مرکانتیلیستها، پزیتیویستها، فرمالیستها
2. هنگامىکه بخواهیم اصل کلمه را براى آموزش یا براى برجستهسازى مشخص کنیم:
کتابها، باغها، متمدنها، ایرانىها
3. هرگاه کلمه پردندانه (بیشاز سه دندانه) شود و یا به «ط» و «ظ» ختم شود:
پیشبینىها، حساسیتها، استنباطها، تلفّظها
4. هرگاه جمع اسامى خاص مدّنظر باشد:
سعدىها، فردوسىها، مولوىها، هدایتها
5. کلمه به هاى غیرملفوظ ختم شود:
میوهها، خانهها
یا به هاى ملفوظى ختم شود که حرف قبلاز آن حرف متّصل باشد:
سفیهها، فقیهها، پیهها، بهها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. گونهٔ قدیمى حرف اضافهٔ «به» فقط در کلمات بدین، بدان، بدو، بدیشان باقى ماندهاست.
مجموعهٔ ام، اى، است،...
صورتهاى متّصل فعل «بودن» در زمان حال (ام، اى، است، ایم، اید، اند)، به صورتهاى زیر نوشته مىشود:
کلمات مختوم به
|
صامت میانجى
|
مثال
|
صامت منفصل
|
ــ
|
خشنودم
|
خشنودى
|
خشنود است
|
|
|
خشنودیم
|
خشنودید
|
خشنودند
|
«و» با صدایى نظیر آنچه در «رهرو»
|
|
رهروم
|
رهروى
|
رهرو است
|
به کار رفتهاست
|
ــ
|
رهرویم
|
رهروید
|
رهروند
|
صامت متّصل
|
ــ
|
پاکم
|
پاکى
|
پاک است
|
|
|
پاکیم
|
پاکید
|
پاکاند
|
«آ»
|
«ى»
|
دانایم
|
دانایى
|
|
|
|
داناییم
|
|
دانایند
|
«و» با صدایى نظیر آنچه در «دانشجو»
|
«ى»
|
دانشجویم
|
دانشجویى
|
دانشجوست*
|
بهکار رفتهاست
|
|
دانشجوییم
|
دانشجویید
|
دانشجویند
|
«و» با صدایى نظیر آنچه در «تو»
|
همزه
|
توام
|
تواى/ تویى
|
توست*
|
بهکار رفته است
|
|
توایم
|
|
تواند
|
«ـــِــ» (هاى
غیرملفوظ)
|
همزه
|
خستهام
|
خستهاى
|
خسته است
|
|
|
خستهایم
|
خستهاید
|
خستهاند
|
«اِى»
|
همزه
|
تیزپىام
|
تیزپىاى
|
تیزپى است
|
|
|
تیزپىایم
|
تیزپىاید
|
تیزپىاند
|
«اى»
|
همزه
|
کارىام
|
کارىای
|
کارى است
|
|
|
کارىایم
|
کارىاید
|
کارىاند
|
ضمایر ملکى و مفعولى
ضمایر ملکى و مفعولى3 [ــَم، ــَـت، ــَـش، ــِـمان (مان)، ــِـتان (تان)، ــِـشان (شان)[، در حالات ششگانه، همراه با واژههاى پیشاز خود بهصورتهاى زیر نوشته مىشود:
کلمات مختوم به
|
صامت میانجى
|
مثال
|
صامت منفصل
|
ــ
|
برادرم
|
برادرت
|
برادرش
|
|
|
برادرمان
|
برادرتان
|
برادرشان
|
صامت متّصل
|
ــ
|
کتابم
|
کتابت
|
کتابش
|
|
|
کتابمان
|
کتابتان
|
کتابشان
|
«و» با صدایى نظیر آنچه در «رهرو»
|
ــ
|
رهروم
|
رهروت
|
رهروش
|
بهکار رفتهاست
|
|
رهرومان
|
رهروتان
|
رهروشان
|
«آ»
|
|
پایم
|
پایت
|
پایش
|
|
|
پایمان
|
پایتان
|
پایشان
|
«و» با صدایى نظیر آنچه
|
«ى»
|
عمویم
|
عمویت
|
عمویش
|
در«عمو» بهکار رفتهاست
|
|
عمویمان
|
عمویتان
|
عمویشان
|
«ــِـ» (هایغیرملفوظ)
|
همزه
|
خانهام
|
خانهات
|
خانهاش
|
پیشاز ضمایر ملکى مفرد
|
|
خانهمان
|
خانهتان
|
خانهشان
|
«اِى» پیشاز ضمایر ملکى مفرد
|
همزه
|
پىام
|
پىات
|
پىاش
|
|
|
پىمان
|
پىتان
|
پىشان
|
«اى» پیشاز ضمایر ملکى مفرد
|
همزه
|
کشتىام
|
کشتىات
|
کشتىاش
|
«و» با صدایى نظیر آنچه در «رادیو»
|
|
کشتىمان
|
کشتىتان
|
کشتىشان
|
بهکار رفتهاست
|
|
رادیوام
|
رادیوات
|
رادیواش
|
پیشاز ضمایر ملکى مفرد
|
|
رادیومان
|
رادیوتان
|
رادیوشان
|
یاى نکره و مصدرى و نسبى
یاى نکره (همچنین یاى مصدرى و نسبى) در حالات گوناگون به صورتهاى زیر نوشته مىشود:
کلمات مختوم به
|
صامت میانجى
|
مثال
|
صامت منفصل
صامت متّصل
«و» با صدایى نظیر آنچه در «رهرو» بهکار رفتهاست.
|
ـــ
ـــ
ـــ
|
برادرى
کتابى
رهروى
|
«اِى»
«اى»
«و» با صدایى نظیر آنچه در «رادیو» بهکار رفتهاست
«آ»
«و» با صدایى نظیر آنچه در «دانشجو» بهکار رفتهاست
|
همزه
همزه
همزه
«ى»
«ى»
«ى»
|
خانهاى
تیزپىاى
کشتىاى
رادیویى
دانایى
دانشجویى
|
کسرهٔ اضافه
نشانهٔ کسرهٔ اضافه در خط آورده نمىشود، مگر براى رفع ابهام در کلماتى که دشوارى ایجاد مىکند:
اسبِ سوارى/ اسبْسواری
ـ کلماتى مانند رهرو، پرتو، جلو، در حالت مضاف، گاهى با صامت میانجى «ى» مىآید، مانند «پرتوى آفتاب» و گاهى بدون آن، مانند «پرتو آفتاب». آوردن یا نیاوردن صامت میانجى «ى» تابع تلفّظ خواهد بود.
ـ براى کلمات مختوم به هاى غیرملفوظ، در حالت مضاف، از علامت «ء»7 استفاده مىشود:
خانهٔ من، نامهٔ او
ـ «ى»، در کلمههاى عربى مختوم به «ى» (که «آ» تلفّظ مىشود)، در اضافه به کلمهٔ بعداز خود، به «الف» تبدیل مىشود:
عیساى مسیح، موساى کلیم، هواى نَفْس، کُبْراى قیاس
همزهٔ میانى
الف) اگر حرف پیشاز آن مفتوح باشد، روى کرسى «ا» نوشته مىشود، مگر آنکه پساز آن مصوّت «اى» و «او» و «ــِـ» باشد که دراینصورت روى کرسى «یـ» نوشته مىشود:
رأفت، تأسّف، تلألؤ، مأنوس، شأن
رئیس، لئیم، رئوف، مئونت، مطمئن، مشمئز
تبصره: در کلمات عربى بر وزن «مُتَفَعِّل» نظیر متأثّر، متأخّر، متألّم که در تداول، اولین فتحهٔ آنها به کسره تبدیل شده، همان صورت عربى آن ملاک قرار گرفتهاست.
ب) اگر حرف پیشاز آن مضموم باشد، روى کرسى «و» نوشته مىشود، مگر آنکه پساز آن مصوّت «او» باشد که دراینصورت روى کرسى «ى» نوشته مىشود:
رؤیا، رؤسا، مؤسّسه، مؤذّن، مؤثّر، مؤانست
شئون، رئوس
ج) اگر حرف پیشاز آن مفتوح یا ساکن و پساز آن حرف «آ» باشد، بهصورت ـآ/ آ نوشته مىشود:
مآخذ، لآلى، قرآن، مرآت
در بقیهٔ موارد و در کلّیهٔ کلمات دخیل فرنگى با کرسى «ى » نوشته مىشود:
لئام، رئالیست، قرائات، استثنائات، مسئول، مسئله، جرئت، هیئت
استثنا: توأم
همزهٔ پایانی
الف) اگر حرف پیشاز آن مفتوح باشد (مانند همزهٔ میانى ماقبلمفتوح)، روى کرسى «ا» نوشته مىشود:
خلأ، ملأ، مبدأ، منشأ، ملجأ
ب) اگر حرف پیشاز آن مضموم باشد (مانند همزهٔ میانى ماقبلمضموم)، روى کرسى «و» نوشته مىشود:
لؤلؤ، تلألؤ
ج) اگر حرف پیشاز آن مکسور باشد، روى کرسى «ى» نوشته مىشود:
د) اگر حرف پیشاز آن ساکن یا یکى از مصوّتهاى بلند «آ» و «او» و «اى» باشد، بدون کرسى نوشته مىشود:
جزء، سوء، شیء، بُطء، بطیء، سماء، ماء، املاء، انشاء10
تبصرهٔ 1: کلماتى مانند انشاء، املاء، اعضاء در فارسى بدون همزهٔ پایانى هم نوشته مىشود که صحیح است.
تبصرهٔ 2: هرگاه همزهٔ پایانى ماقبلساکن (بدون کرسى) یا همزهٔ پایانى ماقبلمفتوح (با کرسى «ا») و یا همزهٔ پایانى ماقبل مضموم (با کرسى «و») به یاى وحدت یا نکره متّصل شود، کرسى «ى» مىگیرد و کرسى قبلى آن نیز حفظ مىشود.
جزئى، شیئى، منشائى، مائى، لؤلوئی
راهنماى کتابت همزه، در صفحات بعد، در جدول شمارهٔ 3، ارائه شدهاست.
جدول 3. راهنماى کتابت همزه
کرسى «ا»
|
کرسى «و»
|
کرسى «ی »
|
بدون کرسى
|
«أ، ـأ»
|
«آ، ـآ»
|
«ؤ، ـؤ»
|
«ئ، ـئ »
|
«ء»
|
بأس
|
قرآن
|
تلألؤ
|
ائتلاف
|
بُطء
|
تأثیر
|
لآلى
|
رؤسا
|
ارائه
|
بَطىء
|
تأخّر
|
مآل
|
رؤیا
|
اسائه
|
جزء
|
تأخیر
|
مرآت
|
رؤیت
|
استثنائات
|
سوء
|
تأدیب
|
مآخذ
|
سؤال
|
استثنائی
|
شىء
|
تأذّی
|
مآثر
|
فؤاد
|
القائات
|
ضوء
|
تأسّف
|
منشآت
|
لؤلؤ
|
اورلئان
|
فىء
|
تأسیس
|
مآب
|
لؤم
|
ایدئالیسم
|
ماء
|
تأکید
|
مآرب
|
مؤالفت
|
بئاتریس
|
|
تألّف
|
|
مؤانست
|
بئر
|
|
تألیف
|
|
مؤتلف
|
پرومتئوس
|
|
تأمّل
|
|
مؤتمن
|
پنگوئن
|
|
تأمین
|
|
مؤثّر
|
تبرئه
|
|
تأنّی
|
|
مؤدّب
|
تخطئه
|
|
تأنیث
|
|
مؤدّی
|
تئاتر
|
|
تأویل
|
|
مؤذّن
|
تئودور
|
|
تفأّل
|
|
مؤسّس
|
توطئه
|
|
تلألؤ
|
|
مؤسّسه
|
جزئى
|
|
توأم
|
|
مؤکّد
|
سوئى
|
|
بدون کرسى
|
کرسى «ى»
|
کرسى «و»
|
کرسى «ا»
|
«ء»
|
«ئ ، ـئ »
|
«ؤ، ـؤ»
|
«آ، ـآ»
|
« أ، ـأ»
|
|
جرئت
|
مؤلّف
|
|
خلأ
|
|
دنائت
|
مؤمن
|
|
رأس
|
|
دوئل
|
مؤنّث
|
|
رأى
|
|
رافائل
|
مؤوّل
|
|
سبأ (قرآنى)
|
|
رئالیست
|
مؤیّد
|
|
شأن
|
|
رئالیسم
|
|
|
مأثور
|
|
رئوس
|
|
|
مأجور
|
|
رئوف
|
|
|
مأخذ
|
|
رئیس
|
|
|
مأخوذ
|
|
ژوئن
|
|
|
مأذون
|
|
ژئوفیزیک
|
|
|
مأکول
|
|
سئانس
|
|
|
مألوف
|
|
سئول
|
|
|
مأمن
|
|
سوئد
|
|
|
مأمور
|
|
سیّئات
|
|
|
مأنوس
|
|
شائول
|
|
|
مأوا
|
|
شئون
|
|
|
مأیوس
|
|
قرائت
|
|
|
مبدأ
|
|
قرائات
|
|
|
متأثّر
|
|
کاکائو
|
|
|
متأخّر
|
|
کلئوپاترا
|
|
|
متأذّى
|
|
لائوس
|
|
|
متألّم
|
بدون کرسى
|
کرسى «ى»
|
کرسى «و»
|
کرسى «ا»
|
«ء»
|
«ئ ، ـئ »
|
«ؤ، ـؤ»
|
«آ، ـآ»
|
« أ، ـأ»
|
|
لئام، لئیم
|
|
|
متأمّل
|
|
لئون
|
|
|
متأهّل
|
|
لوئى
|
|
|
متلألئ
|
|
مائومائو
|
|
|
مستأصل
|
|
مسائل
|
|
|
ملأ
|
|
مسئول
|
|
|
ملجأ
|
|
مئونت
|
|
|
منشأ
|
|
مرئوس
|
|
|
نبأ (قرآنى)
|
|
مرئى
|
|
|
یأس
|
|
مشمئز
|
|
|
|
|
ناپلئون
|
|
|
|
|
نشئه
|
|
|
|
|
نشئت
|
|
|
|
|
نوئل
|
|
|
|
|
نئون
|
|
|
|
|
ویدئو
|
|
|
|
|
هیئت
|
|
|
|
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* کلمههاى ستارهدار در این جدول از قاعده مستثنا هستند.
1. چنانچه کلمهاى مختوم به مصوّت باشد و جزء پساز آن نیز با مصوّت آغاز شدهباشد، مىتوان در فاصلهٔ میان دو مصوّت از دو نوع صامت میانجى (با ارزش یکسان) استفاده کرد: یکى صامت «ى» و دیگرى صامت «همزه»؛ نظیر دانایید/ دانائید؛ زیبایى/ زیبائى؛ تنهایى/ تنهائى، که در بعضى همزه غلبه دارد و در بعضى دیگر «ى» و از کلمهاى به کلمهٔ دیگر فرق مىکند. در اینجا، براى حفظ یکدستى و سهولت آموزش، صامت میانجى «ى» انتخاب شدهاست.
2. چون «تواید» معنا ندارد، «مترواید» آورده شد.
3. در دستورهاى اخیر زبان فارسى، بهجاى اصطلاحاتى نظیر «ضمیر ملکى» یا «ضمیر مفعولى»، اصطلاح «ضمیر شخصى متّصل» بهکار مىرود.
4. این «ى» ممکن است در مواردى حذف شود. در تداول عامّه «بابام» بهجاى «بابایم» گفته مىشود. در ادبیات داستانى هم، زمانى که نویسنده زبان گفتار را ضبط مىکند، وضع بههمینمنوال است. در شعر بهضرورت شعرى این حذف صورت مىگیرد، مثلاً استعمال «بازوت» بهجاى «بازویت» در این مصراع: «آفرین بر دست و بر بازوت باد».
5. در محاوره، اصولاً همزه و مصوّت آغازى حذف مىشود، مثلاً گفته مىشود «رادیوم خراب شد» و نه «رادیوام خراب شد».
6. هاى غیرملفوظ، در الحاق به «یاى مصدرى»، حذف مىشود و «گ» میانجى بهجاى آن مىآید: بندگى. در چند کلمه، هاى غیرملفوظ در الحاق به «یاى نسبت» افتاده و «گ» میانجى اضافه شدهاست: «خانگى»، «همیشگى»، «هفتگى».
7. این علامت کوتاهشدهٔ «ى» است.
* گاهى، خصوصاً در خوشنویسى، در زیر همزهٔ پایانى «ء»، بدون اینکه به کلمهٔ دیگرى اضافه شدهباشد، علامتى شبیه کسره مىگذارند که صحیح نیست.
8. کلمهٔ هیدروژن گاهى ئیدورژن نوشته مىشود که صحیح نیست.
9. کلمهٔ منشى در اصل مُنشِئ بودهاست که در فارسى «ء» به «ى» بدل شدهاست.
10. همزهٔ پایانى بدون کرسى در کلمات انشاء، املاء، اعضاء، در فارسى، در اضافه به کلمهٔ بعداز خود، غالباً حذف مىشود و بهجاى آن «ى» میانجى مىآید، مانند انشاى خوب، اعضاى بدن، ولى حفظ همزهٔ آن هم صحیح است: انشاءِ خوب، اعضاءِ بدن.
واژهها و ترکیبات و عبارات مأخوذ از عربى
«ة» در واژهها و ترکیبات و عبارات مأخوذ از عربى به صورتهاى زیر نوشته مىشود:
1. اگر در آخرِ کلمه تلفّظ شود، بهصورت «ت» نوشته مىشود:
رحمت، جهت، قضات، نظارت، مراقبت، برائت
استثنا:صلوة، مشکوة، زکوة، رحمةاللهعلیه (در جایى که مراعات رسمالخطّ قرآنى این کلمات در نظر باشد).
2. اگر در آخرِ کلمه تلفّظ نشود، بهصورت «ـه/ ه» (هاى غیرملفوظ) نوشته مىشود:
علاقه، معاینه، نظاره، مراقبه، آتیه
و در این حالت از قواعد مربوط به «هاى غیرملفوظ» تبعیت مىکند:
علاقهمند، نظارگان، معاینهٔ بیمار، مراقبهاى
3. در ترکیبات عربى رایج در فارسى، مانند کاملةالوداد، لیلةالقدر، ثقةالاسلام، خاتمةالامر، دایرةالمعارف، معمولاً بهصورت «ـة/ ة» نوشته مىشود، اما گاهى در بعضى از ترکیبات، مانند حجّتالاسلام و آیتالله، بهصورت «ت» مىآید که آن هم درست است.
«و» که در برخى از کلمههاى عربى، مانند زکوة، حیوة، مشکوة، صلوة بهصورت «آ» تلفّظ مىشود، در فارسى (جز در مواردى که رعایت رسمالخطّ قرآنى اینگونه کلمات مورد نظر باشد) بهصورت «الف» نوشته مىشود.1
زکات، حیات، مشکات، صلات
تبصره: کلمههایى مانند زکوة، مشکوة، صلوة (اگر به این صورت نوشته شدهباشد)، در اضافه به «ى» نسبت یا وحدت، با «ا» و «ت» نوشته مىشود:
زکاتى، مشکاتى، صلاتى، حیاتى
«الف کوتاه» همیشه بهصورت «الف» نوشته مىشود، مگر در موارد زیر:
1. الى، على، حتّى، اولى، اوُلى؛
2. اسمهاى خاص:
عیسى، یحیى، مرتضى، مصطفى، موسى، مجتبى
تبصره: واژههایى مانند اسمعیل، هرون، رحمن که در رسمالخطّ قرآنى به این صورت نوشته مىشود در فارسى با «الف» نوشته مىشود: اسماعیل، هارون، رحمان. بعضى کلمات از قاعدهٔ فوق مستثناست: الهى، اعلیحضرت... .
3. ترکیباتى که عیناً از عربى گرفته شدهاست:
اعلامالهدى، بدرالدُّجى، طوبىلک، لاتُعَدُّولاتُحْصى، سِدرَةُالمُنتَهى، لاتُحصى (صیغههاى فعلى)
ــ اسامى سورههاى قرآن (مانند یس، طه، و...) بهشکل مضبوط در قرآن نوشته مىشود، اما در کلماتى مانند یاسین، آل طاها و... قاعدهٔ تطابق مکتوب و ملفوظ رعایت مىشود.
تنوین، تشدید، حرکتگذارى
هجاى میانى «ـ وو ـ»
آوردن تنوین (درصورتىکه تلفّظ شود) در نوشتههاى رسمى و نیز در متون آموزشى الزامى است. تنوین به صورتهاى زیر نوشته مىشود:
1. تنوین نصب: در همهجا بهصورت «اً/ ـاً» نوشته مىشود:
واقعاً، جزئاً، موقتاً، عجالتاً، نتیجتاً، مقدمتاً، طبیعتاً، عمداً، ابداً2
تبصرهٔ 1: کلمههاى مختوم به همزه، مانند جزء، استثناء، ابتداء، هرگاه با تنوین نصب همراه باشد، همزهٔ آنها روى کرسى «ى» مىآید و تنوین روى «الف» بعداز آن قرار مىگیرد: جزئاً، استثنائاً، ابتدائاً.
تبصرهٔ 2: تاء عربى «ة/ ـة»، اعم از آنکه در فارسى بهصورت «ت» یا «ه/ ـه» (هاى غیرملفوظ) نوشته یا تلفّظ شود، در تنوین نصب، بدل به «ت» کشیده مىشود و علامت تنوین روى الفى قرار مىگیرد که پساز «ت» مىآید، مانند نتیجتاً، موقتاً، نسبتاً، مقدمتاً، حقیقتاً؛
2. تنوین رفع و تنوین جرّ: در همهجا بهصورت ــٌـ و ـــٍــ نوشته مىشود و فقط در ترکیبات مأخوذ از عربى که در زبان فارسى رایج است بهکار مىرود:
مشارٌالیه، مضافٌالیه، منقولٌعنه، مختلفٌفیه، متفقٌعلیه، بعبارةٍاُخرى، اباًعنجدٍ، اىّنحوٍکان.
گذاشتن تشدید همیشه ضرورت ندارد مگر در جایى که موجب ابهام و التباس شود که یکى از مصادیق آن همنگاشتهاست:3
معین/ معیّن؛ على/ عِلّى؛ دوار/دوّار؛ کُره/کُرّه؛ بنا/ بنّا
تبصره: در متون آموزشى براى نوآموزان و غیرفارسىزبانان و نیز در اسناد و متون رسمى دولتى، گذاشتنِ تشدید در همهٔ موارد ضرورى است.
حرکتگذارى تنها در حدّى لازم است که احتمال بدخوانى داده شود:
عُرضه/ عَرضه؛ حَرف/حِرَف؛ بُرْد/ بُرَد؛ سرْچشمه/سرِچشمه
واژههاى داراى هجاى میانى «ـ وو ـ» با دو واو نوشته مىشود:
طاووس، لهاوور، کیکاووس، داوود
تبصرهٔ 1: نوشتن «داود» با یک واو بهتبعیت از رسمالخطّ قرآنى بلامانع است.
تبصرهٔ 2: در مورد نام شخص، ضبط نهادىشده (مطابق شناسنامه) اختیار مىشود:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اسامى خاص در متون قدیم و نامخانوادگى اشخاص، اگر با املاى عربى ثبت شدهباشد، به همان شکل حفظ مىشود: مشکوةالدّینى، حیوةالحیوان. و اگر با املاى فارسى ثبت شدهباشد بهصورت رحمتالله، حشمتالله نوشته مىشود.
2. اگر بخواهیم بىتنوین خوانده شود: مطلقا، اصلا، ابدا.
3. همنگاشت: به واژههایى اطلاق مىشود که املاى واحد اما دو تلفّظ و دو معنى متفاوت دارد.
درباب پیوستهنویسى و یا جدانویسى ترکیبات در زبان فارسى سه فرض قابل تصوّر است:
1. تدوین قواعدى براى جدانویسى همهٔ کلمات مرکّب و تعیین موارد استثنا؛
2. تدوین قواعدى براى پیوستهنویسى همهٔ کلمات مرکّب و تعیین موارد استثنا؛
3. تدوین قواعدى براى جدانویسى الزامى بعضى از کلمات مرکّب و پیوستهنویسى بعضى دیگر و دادن اختیار درخصوص سایر کلمات به نویسندگان.
فرهنگستان در تدوین و تصویب «دستور خطّ فارسى»، فرض سوم را برگزیده و تنها موارد الزامى جدانویسى و یا پیوستهنویسى را به شرح زیر معیّن کردهاست:
الف) کلمات مرکّبى که الزاماً پیوسته نوشته مىشود:
1. کلمات مرکّبى که از ترکیب با پیشوند ساخته مىشود همیشه جدا نوشته مىشود، مگر مرکّبهایى که با پیشوندهاى «به»، «بى» و «هم»، با رعایت استثناهایى، ساخته مىشود و احکام آن در «املاى بعضى از واژهها و پیشوندها و پسوندها» (ص 22 و 23) آمدهاست.
2. کلمات مرکّبى که از ترکیب با پسوند ساخته مىشود همیشه پیوسته نوشته مىشود، مگر هنگامى که:
الف) حرف پایانى جزء اوّل با حرف آغازى جزء دوم یکسان باشد:
نظاممند، آببان
ب) جزء اوّل آن عدد باشد:
پنجگانه، دهگانه، پانزدهگانه
استثنا: بیستگانى (واحد پول)
تبصره: پسوند «وار» ازحیث جدا و یا پیوستهنویسى تابع قاعدهاى نیست، در بعضى کلمهها جدا و در بعضى دیگر پیوسته نوشته مىشود:
طوطىوار، فردوسىوار، طاووسوار، پرىوار
بزرگوار، سوگوار، خانوار
3. مرکّبهایى که بسیطگونه است:
آبرو، الفبا، آبشار، نیشکر، رختخواب، یکشنبه، پنجشنبه، سیصد، هفتصد، یکتا،
بیستگانى
4. جزء دوم با «آ» آغاز شود و تکهجایى باشد:
گلاب، پساب، خوشاب، دستاس
تبصره: جزء دوم، اگر با «آ» آغاز شود و بیشاز یک هجا داشتهباشد، از قاعدهاى تبعیت نمىکند: گاهى پیوسته نوشته مىشود، مانند دلاویز، پیشاهنگ، بسامد، و گاهى جدا، مانند دانشآموز، دلآگاه، زبانآور.
5. هرگاه کاهش یا افزایش واجى یا ابدال یا ادغام و مزج یا جابهجایى آوایى در داخل آنها روى دادهباشد:
چنو، هشیار، ولنگارى، شاهسپرم، نستعلیق، سکنجبین
6. مرکّبى که دستکم یک جزء آن کاربرد مستقل نداشتهباشد:
غمخوار، رنگرز، کهربا
7. مرکّبهایى که جدا نوشتن آنها التباس یا ابهام معنایى ایجاد کند:1
بهیار (بهیار)، بهروز (بهروز)، بهنام (بهنام)
8. کلمههاى مرکّبى که جزء دوم آنها تکهجایى باشد و بهصورت رسمى یا نیمهرسمى، جنبهٔ سازمانى و ادارى و صنفى یافتهباشد:
استاندار، بخشدار، کتابدار، آشپز
ب) کلمات مرکّبى که الزاماً جدا نوشته مىشود:
1. ترکیبهاى اضافى (شامل موصوفوصفت، و مضافومضافٌالیه):
دستکم، شوراى عالى، حاصل ضرب، صرف نظر، سیبزمینى، آبمیوه، آبلیمو
2. جزء دوم با «الف» آغاز شود:
دلانگیز، عقبافتادگى، کماحساس
3. حرف پایانى جزء اول با حرف آغازى جزء دوم همانند یا هممخرج باشد:
آییننامه، پاککن، کممصرف، چوببرى، چوبپرده
4. مرکّبهاى اتباعى و نیز مرکّبهاى متشکل از دو جزء مکرر:
سنگینرنگین، پولمول، تکتک، هقهق
5. مصدر مرکّب و فعل مرکّب:
سخن گفتن، نگاه داشتن، سخن گفتم، نگاه داشتم
6. مرکّبهایى که یک جزء آنها کلمهٔ دخیل باشد:
خوشپُز، شیکپوش، پاگوندار
7. عبارتهاى عربى که شامل چند جزء باشد:
معذلک، منبعد، علىهذا، انشاءالله، معهذا، بارىتعالى، حقّتعالى، علىاىّحال
تبصره: هر دو صورت نوشتارى «باسمهتعالى» و «بسمهتعالى» جایز است.
8. یک جزء از واژههاى مرکّب عدد باشد:
پنجتن، هفتگنبد، هشتبهشت، نُهفلک، دهچرخه
تبصره: بهاستثناى عدد یک، که بسته به مورد و با توجّه به قواعد دیگر، با هر دو املا صحیح است:
یکسویه/ یکسویه؛ یکشبه/ یکشبه؛ یکسره/ یکسره؛ یکپارچه/ یکپارچه
9. کلمههاى مرکّبى که جزء اوّل آنها به «هاى غیرملفوظ» ختم شود (هاى غیرملفوظ درحکم حرف منفصل است):
بهانهگیر، پایهدار، کنارهگیر
تبصره: کلمههایى مانند تشنگان، خفتگان، هفتگى، بچگى که در ترکیب، هاى غیرملفوظ آنها حذف شده و بهجاى آن «گ» میانجى آمدهاست، از این قاعده مستثناست.
10. کلمه با پیوستهنویسى، طولانى یا نامأنوس یا احیاناً پردندانه شود:
عافیتطلبى، مصلحتبین، پاکضمیر، حقیقتجو
11. هرگاه یکى از اجزاى کلمهٔ مرکّب داراى چند گونهٔ مختوم به حرف منفصل و حرف متصّل باشد، چون جدانویسى گونه یا گونههاى مختوم به حرف منفصل اجبارى است بهتبع آن جدانویسى گونه یا گونههاى دیگر نیز منطقىتر است:
پابرهنه/ پاىْبرهنه؛ پامال/ پاىْمال
12. یک جزء کلمهٔ مرکّب صفت مفعولى یا صفت فاعلى باشد:
اجلرسیده، نمکپرورده، اخلالکننده، پاککننده
13. یک جزء آن اسم خاص باشد:
سعدىصفت، عیسىدم، عیسىرشتهٔ مریمبافته
14. جزء آغازى یا پایانى آن بسامد زیاد داشتهباشد:
نیکبخت، هفتپیکر، شاهنشین، سیهچشم
15. هرگاه با پیوستهنویسى، اجزاى ترکیب معلوم نشود و احیاناً ابهام معنایى پدید آید:
پاکنام، پاکدامن، پاکراى، خوشبیارى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* در اینجا ترکیبات شامل مرکّب و مشتق است و به معنایى اعم از معناى موردنظر نویسندگان کتابهاى دستور زبان بهکار رفتهاست.
1. این التباس بیشتر در بــِهْ، کَهْ و کُهْ (صورت کُهْ بیشتر در قدیم و عمدتاً در شعر بهکار رفتهاست) مشاهده مىشود: بهساز، کهربا، کهکشان، کهگِل، کهریز، کُهسار.
واژههایى با چند صورت املایى
در فارسى کلماتى وجود دارد که داراى دو یا چند صورت املایى مضبوط است. مرادْ واژههایى است که در کتابت آنها حروف هماوا (ا/ ع؛ ت/ ط؛ ث/ س/ ص؛ ح/ ه؛ ذ/ ز/ ض/ ظ؛ غ/ ق) بهکار رفتهباشد. فهرست این واژهها و ضبط پیشنهادى براى آنها، به تفکیک عام و خاص، به شرح زیر است:
فهرست واژههاى داراى دو یا چند صورت املایى با ضبط مختار
در این فهرست فقط واژههایى درج شدهاست که داراى دو یا چند صورت املایى ضبطشده باشد و علاوهبرآن، در زبان فارسى امروز بهکار رود، یا واژههایى چون نامهاى گیاهان و جانوران و خوراکها و داروها و نظایر آنها که کاربرد فراوان دارد.
واژههاى مهجور یا متروک در فهرست نیامدهاست. اینگونه واژهها از هر متنى با ضبط همان متن نقل مىشود.
در مواردى که ضبط کلمه یا اسمى (اعم از اسم شخص یا محل جغرافیایى) با ضبط مختار آن کلمه یا اسم متفاوت باشد، در متون تاریخى و قدیمى همان ضبط قدیم نوشته مىشود.
در ضبط واژهها، ضوابط زیر بهترتیب اولویت رعایت شدهاست:
ـ رواج ضبط: مثلاً صورتهاى آذوقه، حوله، حلیم، تالار، قدّاره، قورباغه و... به همین اعتبار انتخاب شدهاست.
ـ در موارد نادر، بعضى ملاحظات تاریخى و همچنین پرهیز از افزایش تعداد واژههایى که داراى املاى واحد اما به دو یا چند معنى است مورد نظر بودهاست.
ـ عموماً ضبط کتابهاى درسى، بهویژه دبستانى، ترجیح داده شدهاست.
ـ صورت املایى تازه، هرچند مرجّح باشد، پیشنهاد نشدهاست.
|
ضبط مختار
|
آ/ا
|
|
آزوقه/ آذوقه
|
آذوقه
|
آروغ/ آروق
|
آروغ
|
آقا/ آغا
|
آقا
(کلمهٔ «آقا» امروزه با حرف «ق» نوشته مىشود، ولى این کلمه در قدیم گاهى لقب زنان بوده و با حرف «غ» بهصورت «آغا» نوشته مىشدهاست، مانند شادملکآغا، گلینآغا، و گاهى نیز با همین کتابت درمورد مردان بهکار مىرفتهاست، مانند آغامحمّدخان و آغاپاشا. در این موارد خاص، در خطّ فارسى امروز نیز همان ضبط قدیم رعایت مىشود.)
|
اتاق/ اطاق
|
اتاق
|
اتو/ اطو
|
اتو/ اطو
|
اختاپوس/ اختاپوث
|
اختاپوس
|
اسطبل/ اصطبل
|
اسطبل
|
اسطرلاب/ اصطرلاب
|
اسطرلاب
|
افسنتین/ افسنطین
|
افسنتین
|
اَلَمشنگه/ عَلَمشنگه
|
اَلَمشنگه
|
امپراتور/ امپراطور
|
امپراتور
|
امپراتریس/ امپراطریس
|
امپراتریس
|
اُتراق/ اطراق
|
اُتراق
|
ب
|
|
باباغورى/ باباقورى
|
باباغورى
|
باترى/ باطرى
|
باترى/ باطرى
|
باتلاق/ باطلاق
|
باتلاق
|
باجناغ/ باجناق
|
باجناغ
|
بغچه/ بقچه
|
بغچه/ بقچه
|
بلغور/ بلقور
|
بلغور
|
بلیت/ بلیط
|
بلیت
|
پ
|
|
پاتوق/ پاتوغ
|
پاتوق
|
ت
|
|
ترقوتوروق/ تاراغوتوروغ
|
ترقوتوروق
|
تارم/ طارم
|
طارم
|
تنبور/ طنبور
|
تنبور
|
تاس/ طاس
|
طاس
|
تاسکباب/ طاسکباب
|
طاسکباب
|
تاغ/ تاق (نام درختچه)
|
تاغ
|
تاق/ طاق
|
طاق
|
تاق/ طاق (در مقابل جفت)
|
تاق
|
تاقدیس/ طاقدیس
|
طاقدیس
|
تالار/ طالار
|
تالار
|
تاول/ طاول
|
تاول
|
تایر/ طایر (چرخماشین)
|
تایر
|
تباشیر/ طباشیر
|
تباشیر
|
تبرخون/ طبرخون
|
تبرخون/ طبرخون
|
تبرزد/ طبرزد
|
تبرزد/ طبرزد
|
تبرزین/ طبرزین
|
تبرزین
|
تپانچه/ طپانچه
|
تپانچه
|
تپیدن/ طپیدن
|
تپیدن
(مشتقات آن نیز با «ت» نوشته مىشود)
|
تُپق/ طُپق/ تُپغ
|
تُپُق
|
تُتماج/ طُطماج (نام نوعى آش)
|
تُتماج
|
تراز/ طراز
|
تراز (= ترازِ آبى)
|
تراز/ طراز
|
طراز (= نگارِ جامه)
(همچنین در عبارتى مثل «طراز اول» به معناى «داراى مقام اول») همتراز و همطراز هردو صحیح است.
|
ترخون/ طرخون
|
ترخون
|
ترقّه/ طرقّه
|
ترقّه
|
تشت/ طشت
|
تشت/ طشت
|
تغار/ طغار
|
تغار
|
توبیقا/ طوبیقا
|
طوبیقا
|
توفان/ طوفان
|
توفان/ طوفان
|
چ
|
|
چارق/ چارغ
|
چارق
|
چلغوز/ چلقوز
|
چلغوز
|
خ
|
|
ختمى/ خطمى (گُل)
|
خطمی
|
د
|
|
دوقلو/ دوغلو
|
دوقلو
|
ز
|
|
زغال/ ذغال
|
زغال
|
س
|
|
سوغات/ سوقات
|
سوغات
|
غ
|
|
غلتیدن/ غلطیدن
|
غلتیدن
(همچنین مشتقات آن مثل «غلتان»، «غلتک»، «بام غلتان»)
|
ق
|
|
قاتى/ قاطی
|
قاتى
|
قاروقور/ غاروغور
|
قاروقور
|
قباد/ غباد (نام ماهى)
|
قباد
|
قدّاره/ غدّاره
|
قدّاره
|
قُدقُد/ غُدغُد
|
قُدقُد
|
قدغن/ غدغن/ غدقن
|
غدغن
|
قراقروت/ قراقروط
|
قراقروت
|
قرتى/ غرتی
|
قرتى
|
قرشمال/ غرشمال
|
قرشمال
|
قُرُق/ غُرُق
|
قُرُق
|
قرمه/ غرمه/ قورمه
|
قورمه
|
قروش/ غروش
|
قروش
|
قَزقان/ قَزغان
(گونههاى دیگر: قازغان/ قازقان، غزغن/ قزغن)
|
قَزقان
|
قشقرق/ غشغرق
|
قشقرق
|
قشلاق/ قشلاغ
(گونههاى دیگر: قیشلاق/ قیشلاغ)
|
قشلاق
|
قفس/ قفص
|
قفس
|
قُلُپ/ غُلُپ
|
قُلپ
|
قلنبه/ غلنبه
|
قلنبه
|
قلیان/ غلیان
|
قلیان
|
قورباغه/ غورباغه
|
قورباغه
|
قورت/ غورت
|
قورت
|
قوطى/ قوتی
|
قوطى
|
قِیقاج/ غِیقاج
|
قِیقاج
|
قِیماق/ قِیماغ
|
قِیماق
|
ل
|
|
لاتارى/ لاطاری
|
لاتارى
|
لق/ لغ
|
لق
|
لقولوق/ لغولوغ
|
لقولوق
|
لقلق/ لغلغ
|
لقلق
|
لوطى/ لوتى
|
لوطى
|
م
|
|
ملات/ ملاط
|
ملاط
|
ن
|
|
ناسور/ ناصور
|
ناسور
|
نسطورى/ نستورى
|
نسطورى
|
نِقنِق/ نِغنِغ
|
نِقنِق
|
نفت/ نفط
|
نفت
|
نفتالین/ نفطالین
|
نفتالین
|
و
|
|
ورغُلُمبیدن/ ورقُلُمبیدن
|
ورقُلُمبیدن
|
وَقوَق/ وَغوَغ
|
وَغوَغ
|
ﻫ
|
|
هلیم/ حلیم
|
حلیم
|
هوله/ حوله
|
حوله
|
هیز/ حیز
|
هیز
|
ى
|
|
یاتاقان/ یاطاقان
|
یاتاقان
|
یالقوز/ یالغوز
|
یالقوز
|
یُرقه/ یُرغه/ یورقه/ یورغه
|
یورغه
|
یُغور/ یُقور
|
یُغور
|
فهرست اَعلام داراى دو یا چند صورت املایى با ضبط مختار
صورتهاى املایى
|
ضبط مختار
|
آ/ ا
|
|
آغاخان/ آقاخان
|
آقاخان
|
آغاجرى/ آقاجرى
|
آغاجرى
|
آلاداغ/ آلاداق
|
آلاداغ
|
اُترار/ اُطرار
|
اُترار
|
اتریش/ اطریش
|
اتریش
|
استهبانات/ اسطهبانات/ اصطهبانات
|
|
استخر/ اسطخر/ اصطخر
|
استخر/ اسطخر
|
ایتالیا/ ایطالیا
|
ایتالیا
|
ایذه/ ایزه
|
ایذه
|
ب
|
|
باتوم/ باطوم
|
باطوم
|
بوذرجمهر/ بوزرجمهر
|
بوزرجمهر
|
پ
|
|
پتر کبیر/ پطر کبیر
|
پتر کبیر
|
پترزبورگ/ پطرزبورگ
|
پترزبورگ
|
ت
|
|
تائیس/ طائیس
|
تائیس
|
تاب/ طاب
(نام رودى که از کهکیلویه سرچشمه مىگیرد)
|
تاب
|
تارم/ طارم
|
طارم
|
تالش/ طالش
|
تالش/ طالش
|
تایباد/ طایباد
|
تایباد
|
تَبَرک/ طَبَرک
|
تَبَرک
|
تپور/ طپور
|
تپور
|
تخار/ طخار
|
تخار/ طخار
|
تخارستان/ طخارستان
|
تخارستان/ طخارستان
|
ترابلس/ طرابلس
|
طرابلس
|
ترشیز/ طرشیز
|
ترشیز
|
ترقبه/ طرقبه
|
|
تسوج/ طسوج
|
تسوج*/ طسوج
|
توالش/ طوالش
|
توالش/ طوالش*
|
توس/ طوس
|
توس/ طوس*
|
توسى/ طوسى
|
طوسى
(طوسى وقتى اسم یا لقب باشد، مانند خواجه نصیرالدّین طوسى، فردوسى طوسى، همیشه با «ط» مىآید.)
|
تهران/ طهران
|
تهران
|
تهماسب/ طهماسب
|
تهماسب/ طهماسب
|
تهمورث/ طهمورث
|
تهمورث/ طهمورث
|
تیسفون/ طیسفون
|
تیسفون
|
ج
|
|
جابلسا/ جابلصا
|
جابلسا
|
خ
|
|
ختا/ خطا
|
ختا
|
خواف/ خاف
|
خاف
|
ز
|
|
زنون/ ذنن
|
زنون
|
س
|
|
ساوجبلاغ/ ساوجبلاق
|
ساوجبلاغ
|
سُغد/ صُغد
|
سُغد
|
سقلاب/ صقلاب
|
سقلاب/ صقلاب
|
ش
|
|
شبورغان/ شبورقان
|
شبورغان
|
ع
|
|
عیسو/ عیصو
|
عیسو
|
ق
|
|
قباد/ غباد
|
قباد
|
قَرلغ/ قَرلق
|
قَرلق
|
قرهآغاج/ قرهآقاج
|
قرهآغاج
|
ک
|
|
کیقباد/ کیغباد
|
کیقباد
|
ل
|
|
لوت/ لوط (کویر)
|
لوت
|
لوت/ لوط (قوم)
|
لوط
|
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* واژههایى که حرف آغازى آنها داراى دو گونهٔ نوشتارى است، براى سهولت مراجعه، فقط ذیل حرفى آورده شدهاست که اگر میخواستیم آن کلمه را به فارسى سَره بنویسیم با آن حرف مینوشتیم، بهجز کلماتى که با دو حرف «ق» و «غ» آغاز مىشود که ذیل حرف «ق» آورده شدهاست.
1. وزارت کشور، در تقسیمات کشورى، «استهبان» را بهجاى «استهبانات» برگزیدهاست.
پیوستها:
دستور خطّ فارسی | [قواعدکلی، ویژگیهای خط فارسی، املای بعضی واژهها و ... از جمله مواردی است که در این سند آمده است. ] | 366 کیلوبایت |
|